سه شنبه, ۲۹ اسفند , ۱۴۰۲ 10 رمضان 1445 Tuesday, 19 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1985 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 1577×
  • اوقات شرعی

  • شعری از آقای حمید آرال در وصف سردار شهید حمید عارف به مناسبت سی و نهمین سالگرد شهادت این شهید والانقام

    شناسه : 13439 ۲۲ تیر ۱۴۰۰ - ۱:۴۱ 735 بازدید ارسال توسط :

    به گزارش پایگاه خبري عصر داراب نیوز، امروز ۲۲ تیر ماه مصادف با سالگرد شهادت سردار شهید حمید عارف می باشد. آقای حمید آرال شعری در وصف سردار شهید حمید عارف به مناسبت سی و نهمین سالگرد شهادت این شهید والامقام سروده است. در ادامه این شعر را می خوانیم:   ‏‪روزگاری من رفیقی داشتم مهربان […]

    شعری از آقای حمید آرال در وصف سردار شهید حمید عارف به مناسبت سی و نهمین سالگرد شهادت این شهید والانقام
    پ
    پ

    به گزارش پایگاه خبري عصر داراب نیوز، امروز ۲۲ تیر ماه مصادف با سالگرد شهادت سردار شهید حمید عارف می باشد. آقای حمید آرال شعری در وصف سردار شهید حمید عارف به مناسبت سی و نهمین سالگرد شهادت این شهید والامقام سروده است. در ادامه این شعر را می خوانیم:

     

    ‏‪روزگاری من رفیقی داشتم

    مهربان یار شفیقی داشتم

    چونکه با او می نشستی روز و شب

    روز و شب بودی همه در یاد رب

    در جوانی در کمال خویش بود

    از همه پیران دوران پیش بود

    در تعجب مردم از رفتار او

    آن همه شیرینی گفتار او

    هر کسی دیدش بر او دل را ببست

    چونکه بر دلها کلامش می نشست

    بد کلامش از دگر مردم جدا

    جمله جمله پر بد از نور خدا

    اهل تقوا بود و علم و معرفت

    مهر و بخشش، احترام و مکرمت

    چونکه قلبش منبع اخلاص بود

    آن خلوصش دائما رخ می نمود

    در رفاقت بی ریا و مرد بود

    بهر یاران همنشینی پر ز سود

    ناصح و دلسوز جمله دوستان

    پر ثمر مانند باغ و بوستان

    با غریبان مهربان و خیرخواه

    بر ضعیفان هم بدی پشت و پناه

    همچنان که در محبت می فزود

    در عدالت سخت گیری می نمود

    ساده بود از شیعیان بو تراب

    در طعام و مسکن و مرکوب و خواب

    هم حلیم و هم متین و بس کریم

    او به رسم رهبری می بد علیم

    چون پدر بود و معلم بهر ما

    رشد ما می داد از بهرخدا

    جور ما را می کشید او روز و شب

    تا که ما را ره نماید سوی رب

    بس کلامش فاخر و ارزنده بود

    ره روان را رهبر و سازنده بود

    از سخنهای دنی بیزار بود

    در کلامش معنی بسیار بود

    گرچه گاهی هم مزاحی می نمود

    لیک در فعلش همه اندازه بود

    کس از او هرگز دروغی ناشنید

    از لبش جز راستی نامد پدید

    غیبتی هرگز نمی کرد او زکس

    غیبت ار می کرد کس می گفت بس

    او ز تهمت صد معاذالله به دور

    هم ز هرچه نام آن فسق و فجور

    از حسادت بد بری و از نفاق

    مرد حق و با خدایش در وفاق

    او ز پرگویی گریزان و بری

    هر کلام پر ز نورش گوهری

    خلق نیکو شیوه دیرین وی

    بد تبسم بر لب شیرین وی

    اشک چشمش وقف الله کرده بود

    روز و شب آن دلستان را می ستود

    بود چابک تن به زحمت می سپرد

    زین سبب در چشم مردم بود گرد

    اکثر ایام خود را روزه بود

    روزه با افطار ساده می گشود

    کینه ی کس را به دل هرگز نداشت

    در دلش خار مغیلان را نکاشت

    هر کسی بر او ستمکاری نمود

    او برایش لطف و غم خواری فزود

    کی بدی را با بدی پاسخ دهد

    او که خواهد بنده رحمان بود

    اهل فهم و درس و تحقیق و کتاب

    تا بداند چیست در عالم حساب

    بود او واقف به این معنی ناب

    که بود جاهل به نا فرخنده، خواب

    لقمه ای می خورد اگر آن‌پاک بود

    ورنه در نزدش بسان خاک بود

    بلکه از خاک سیاه هم بود کم

    در دهان طاهرش مانند سم

    چونکه او دلبسته معبود بود

    عشق مولایش در او مشهود بود

    در قضاوت منطق تردید داشت

    جز در آنجا که مسلم دید داشت

    خط قرمزهای او پررنگ بود

    لاجرم با عده ای در جنگ بود

    در قبال ظالم مظلوم کش

    گو به سر می آمد آن اخلاق خوش

    ظلم ظالم بند صبرش می برید

    همچو شیری می شد و گه می درید(۱)

    این صفت دشمن برایش می فزود

    دوستی مردم ظالم چه سود

    فاسدین از ترس او اندر عذاب

    خائنین در بیم تنبیه و عقاب

    چون فرشته در میان مردمان

    می گرفتندش همه اندر میان

    حس نمی شد جز خدا در کار او

    خالصا لله همه افکار او

    پیش دستور الهی بود رام

    مستحب، مکروه، واجب یا حرام

    از تکبر آنچنان او دور بود

    گوئیا آن ظلمت منفور بود

    با تفرعن در جهان پایی نهشت

    لاجرم پا را نهاد اندر بهشت

    با حیا بود و متانت با شرف

    عشق او قرب به یک والا هدف

    تن به پستی و بدی هرگز نداد

    آن یل میدان نیکی و وداد

    عمر خود را وقف دینش کرده بود

    عمر وقفی اینچنینش کرده بود

    انقلابی بود و اندر انقلاب

    پر حرارت بود و پر شور و شتاب

    او فقیران را به زیر بال خود

    می گرفت و می رساند از مال خود

    غصه دار مردم بیچاره بود

    خلق محرومی که جامه پاره بود

    غصه ای دیگر که بود او را به جان

    کم سوادی و ضلال مردمان

    عاشق تقوا و هم علم و عمل

    دشمن جهل و ریا بود و دغل

    او معلم بد به حق و راستی

    بی نواقص بی کمی و کاستی

    خوش بحال دانش آموزان او

    و آن همه آموزه های بس نکو

    در تمام زندگی دیندار بود

    رهبران دین خود را یار بود

    بد به فرمان خمینی کبیر

    جان به کف از بهر او شیر دلیر

    او به فرمان امامش شد به جنگ

    تا نماید عرصه بر صدام تنگ

    در جهادش همچو شیری بد شجاع

    روز و شب از دین حق کرده دفاع

    گر که خواهی نیک بشناسی همو

    خوان وصیت نامه اش را مو به مو

    بد دعایش کی خدای ذوالمنن

    مرگ در بستر مکن تقدیر من

    هر زمان دیدی شهادت را صلاح

    با شهادت ده مرا یا رب فلاح

    من خجالت می کشم در یوم دین

    با تن سالم شوم حشر از زمین

    لیک آید پاره پاره تن حسین

    آنکه بد آل محمد نور عین

    چون اگر سالم بدن من آیمی

    شرمسار آن امامم گردمی

    من غلام کوچک ارباب خویش

    همچو جسم او دلم خواهد نه بیش

    تا که چون روز جزا آید پدید

    تکه تکه سر ز خاک آرد حمید

    شد دعایش مستجاب آن رادمرد

    با تن صد پاره زین جا کوچ کرد(۲)

    عاقبت شد او شهید راه دین

    حق او بد هم مقامی اینچنین

    همره مولا علی آمد جهان

    همره آن سرورش شد آسمان

    سیزده ی ماه رجب میلاد او

    بیست و یک از رمضان میعاد او

    بیست دو از تیر سال شصت و یک

    همنشین در آسمان شد با ملک

    در نبرد پر ز خون رمضان

    شد به دیدار خداوند جهان

    مرغ جنت از زمین پرواز کرد

    زندگی اندر جنان آغاز کرد

    قبر او باشد به گلزار شهید

    آن شهید سرافراز بس وحید

    عاشقانه پر کشید از این دیار

    در پی دیدار خورشید نگار

    عشق عرفانی بدش سوزان و تفت

    عارفانه زندگی بنمود و رفت

    وصف عارف را نمودم بهر تو

    افتخار روزگار و شهر تو

    والدینش هر دو راضی از حمید

    سر فرازی را بدیدند از شهید

    عاشقانش جان و دل در بند او

    کی بزاید مادری مانند او

    هر که با او آشنایی داشته

    افتخاری بهر خود پنداشته

    راه او باشد دیانت هر زمان

    دین مداری تکیه بر ایمان، بدان

    افتخار شهر داراب کهن

    راد مرد بی مثال پاره تن

    آن که قدرش را یقین نشناختند

    سود کرد او و دگرها باختند

    بر حمید عارف والا مقام

    لحظه لحظه صد درود و صد سلام

    خاطراتش زنده و در یاد باد

    راه او را رهرو بسیار باد

     

    : ۱_ اشاره به آن قسمت پایانی از وصیتنامه شهید آنجا که می گوید: همیشه با خود می گفتم مسئولیت از آگاهی است و من که آگاهیم زیاد نیست، اما چرا مسئولیت را آن چنان درک می کنم که اگر عمل نکنم به خصوص در مواقع حساس چون شیری زخم خورده به خود می پیچم و تا آن مسئولیت را انجام ندهم ناراحتم.

    ۲_ اشاره به آخرین قسمت وصیتنامه شهید که چنین می گوید: خدایا من خجالت می کشم که در قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم. بار پروردگارا از تو می خواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم، ضمن اینکه به تمام مقررات قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی، اگر شهادت نصیبم شد بدنم تکه تکه شود که شرمنده نباشم.

     

    ثبت دیدگاه

    دیدگاهها بسته است.