پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ 19 رمضان 1445 Thursday, 28 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1989 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 1577×
  • اوقات شرعی

  • داراب در مسیر تلگرافِ هند و اروپا (نگاهی به سفرنامه جی.آر.پریس ، ۱۸۸۴م از ژورنال انجمن سلطنتی بریتانیا)

    شناسه : 9145 ۱۷ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۰:۲۷ 1065 بازدید ارسال توسط :

    اولین خط تلگراف در ایران در سال ۱۸۵۸ میلادی برابر با ۱۲۷۲ هجری دایر شد.این خط بین قصر سلطنتی شاه و باغ لاله زار بود. در سال ۱۲۷۶ هجری(۱۸۶۰ م) خط تلگرافی بین طهران(تهران) و سلطانیه(اراک) کشیده شد که یک سال بعد تا تبریز ادامه یافت.اما، توسعه واقعی مخابرات ایران پس از امضای قرارداد ۱۸۶۲ […]

    داراب در مسیر تلگرافِ هند و اروپا  (نگاهی به سفرنامه جی.آر.پریس ، ۱۸۸۴م از ژورنال انجمن سلطنتی بریتانیا)
    پ
    پ

    اولین خط تلگراف در ایران در سال ۱۸۵۸ میلادی برابر با ۱۲۷۲ هجری دایر شد.این خط بین قصر سلطنتی شاه و باغ لاله زار بود. در سال ۱۲۷۶ هجری(۱۸۶۰ م) خط تلگرافی بین طهران(تهران) و سلطانیه(اراک) کشیده شد که یک سال بعد تا تبریز ادامه یافت.اما، توسعه واقعی مخابرات ایران پس از امضای قرارداد ۱۸۶۲ با انگلستان آغاز شد.در اواخر سال ۱۸۶۲، مذاکرات دو افسر انگلیسی به نامهای سرهنگ استوارت و سروان چمپین با مقامات ایرانی با موفقیت پایان یافت و کار ایجاد خط تلگرافی بین لندن و هند از طریق ایران آغاز شد.

    بر اساس قراردادهای سال ۱۸۷۲ شبکه تلگرافی ایران توسعه بیشتری یافت و شرکت تلگرافِ هند و اروپا از طریق لندن و از راه روسیه مستقیماً به ایران وصل شد.در حالیکه قبلاً این شبکه از سمت جنوب و از طریق کانال مخابراتی خلیج فارس صورت می گرفت.در پس شورش بزرگ هندیها علیه استعمار انگلیس، کشور اخیر ناگزیر شد ارتباط تلگرافی بین لندن و هند را سریعاً احداث نماید تا از وقایع هند با خبر شود.لذا به فکر افتاد که یک خط تلگرافی به طول ۸۲۱۳ کیلومتر ایجاد نماید که مسیر آن عبارت بود از : لندن-پاریس-استراسبورگ-مونیخ-وین-استانبول-کراجی.با تلاش «استویگ» وزیرمختار انگلیس در تهران، خط تلگرافی بین خانقین-بوشهر-تهران دایر شد. در سال ۱۲۸۶ هجری، انگلیسی‌ها طی قرارداد دیگری، یک خط تلگرافی از جلفا به تهران کشیدند.شرکت تلگراف هند و اروپا این خط را از شرکت آلمانی «زیمنس» خریداری کرد.خط مزبور، تهران را از طریق جلفا و مسکو و برلین به لندن مربوط می‌کرد.دولت روسیه نیز طبق قرارداد ۱۲۸۲ هجری(۱۸۶۴م) خط تلگرافی بین سن پیترزبورگ (پطروگراد/لنین گراد) و تهران را از طریق جلفا-تبریز، دایر کرد.

    ایجاد این وسایل جدید مخابراتی برای پادشاه یک کشور بسیار وسیع که فاقد خطوط ارتباطی بود، بسیار ارزش داشت، لکن ناصرالدین شاه از نقشی که این خطوط در تحولات انقلابی ایفا کردند، غافل بود.در سال ۱۸۸۴ برابر با ۱۲۹۸ هجری، چهارده ایستگاه مخابراتی متعلق به شرکت هند و اروپا، در ایران دایر بود و بوسیله مأمورین انگلیسی اداره می شد. در سال ۱۸۷۷ تعداد کلمات تلگرافی که از این مراکز مخابره شد، به رقم ۳۰۵۴۸۵ رسید، و این رقم در سال ۱۸۸۳ از مرز یک میلیون کلمه فراتر رفت.

    در فواصل دَکلها، مهندسان تلگراف انگلیسی برای خود خانه ساخته بودند.شرکت تلگراف دارای پزشکان مخصوص به خود بود و این شرکت نفوذ زیادی در ایران بهم رسانید.

    یکی از کسانی که در سال ۱۸۸۴ میلادی از طرف شرکت تلگراف هند و اروپا به جنوب شرق فارس سفر نمود تا مسیر شیراز-جاسک را مورد ارزیابی قرار دهد شخصی به نام «ژ.ر.پریس» بود که نام وی در برخی از کتب تحت نام «جی.آر.پریس» نیز آمده که البته هر دو صحیح هستند.وی سرکنسول انگلیس در اصفهان و مدیر باسابقه اداره تلگراف هند و اروپا بود.

    لُرد کرزن در کتاب ایران و قضیه ایران می نویسد:”این حقیقت بارز که عمده‌ترین تجارتخانه‌ها در اصفهان نام و نشان بیگانه دارند، منظورم کمپانی‌های زیگلر و هولتز است، موجب این سوء تفاهم شده است که تجارت اصفهان از دست بازرگانان انگلیس بیرون رفته است، این استنباط هیچ مبنای درستی ندارد.این هر دو شرکت و همچنین کمپانی تجارتی خلیج فارس که در اصفهان نیز شعبه دارد تقریباً تمام تجارت ایشان با کالای انگلیسی است و همه نفع کسب و کار آنها مالاً عاید مؤسسات اقتصادی لانکاشیر (ایالت مرکزی انگلستان) می گردد و به مناسبت همین اهمیت تجارتی اصفهان است که اخیراً  لُرد سالزبوری(وزیر خارجه بریتانیا) درصدد برآمده است که کنسولخانه انگلستان را در این شهر تأسیس کند و منتخب شایسته ایشان هم آقای جی.آر.پریس می باشد که چندین سال از مدیران اداره تلگراف هند و اروپا بوده و انتخابی بهتر از این امکان نداشته است.(ص ۵۱- ۵۲ )

    پریس از چشمان آلفونس گابریل، صاحب کتاب تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران نیز دور نمانده و در مورد علل مسافرت وی در سال ۱۸۸۴ می نویسد:” چند سالی بعد از شیندلر در جنوب ایران ژ.ر.پریس مسافرت می کرد.او البته از راههای بکلی ناشناس عبور نکرد ولی در مناطقی که قدم بر می داشت کمتر اکتشافات بعمل آمده بود. این مسافرت برای این بود که خطوط تازه ای برای شرکت تلگراف انگلیس-هند پیدا کند و از شیراز از طریق داراب و میناب به جاسک میرفت.قسمتی از خط سیر دوپره، گرانت، آبوت، فلوایه و شیندلر با راه پریس که یک نقشه راه بمقیاس ۱٫۳۲۵۰۰۰۰ منتشر کرده بوده منطبق در می آید.(ص۲۹۶)

    همانگونه که پریس در ابتدای گزارش خود آورده است این سفر آنقدر ناگهانی بود که فرصتی برای مطالعه پیرامون مسیر حرکت نداشته است.اظهارنظرهای وی در طول سفر، خود مؤید این موضوع است که حق با پریس بوده و او اندک اطلاعاتی از فارس، شهرها، روستاها و ابنیه تاریخی این استان نداشته است.پریس، علیرغم آنکه گزارش خود را در سال ۱۸۸۵ میلادی تقدیم انجمن جغرافیای سلطنتی بریتانیا می نماید اما از فاصله‌ی پدید آمده میان پایان سفر تا ارائه گزارش به مجله استفاده ننموده و نسبت به تکمیل گزارش خود اقدام نکرده است.هرچند که تلاش نموده تا در مواردی نشان دهد که دارای اطلاعاتی از پیش دسته‌بندی شده است اما در این راه نیز موفق نبوده است.در سال ۱۸۱۱ میلادی و زمانی که سرویلیام اوزلی برادر سفیرکبیر بریتانیا به ایران آمد و در سفر به جنوب شرق فارس درصدد یافتن مقبره‌ی کورش برآمد و راهی داراب شد، کتاب سه جلدی خود را از سفرهایش(Travel in various…) در سال ۱۸۲۱ میلادی یعنی ۱۰ سال بعد منتشر نمود. اوزلی با ریزبینی و هوشیاری تمام علاوه بر معرفی بخش های مختلف شهرستان داراب نسبت به تفسیر و تحلیل داده های موجود نیز اقدام کرده است.ظاهر امر بخوبی آشکار می نماید که وی تعداد بسیار زیادی نسخه خطی در اختیار داشته و بر اساس آنها گزارشات خود را تکمیل نموده است.

    -شرح سفر:

    گزارش سفر سال ۱۸۸۴ پریس در جنوب ایران حدود دو سال بعد یعنی در سال ۱۸۸۶ میلادی توسط انجمن جغرافیای سلطنتی بریتانیا(مؤسسه جغرافی دانان بریتانیا) و در مجلد شماره یک به چاپ می رسد.هرچند که نوشتن یاداشتهای مربوط به این سفر در سال ۱۸۸۵ میلادی پایان یافته بود.پریس در این باره می نویسد:”

    “گفته ام که بعضی از سفرهایی که من اخیراَ بین شیراز و جاشک(جاسک) از طریق فسا، داراب، فرگ، بندر عباس و میناب انجام دادم، مورد علاقه جامعه خواهد بود؛ بنابراین، من متن را همراه با یک نقشه مسیر برای مجله ارسال می کنم و اعتقاد دارم که کمترین چیزی در آن ممکن است قابل توجه باشد.عزیمت من بسیار شتابزده بود چرا که من زمان لازم برای جمع آوری ابزار لازم برای ارزیابی دقیق کشور نداشتم.من بوشهر را در ۱۳ ژانویه سال ۱۸۸۴ ترک کردم و در ۲۰ فوریه وارد شیراز شدم و بی‌درنگ کار جمع آوری حیوانات و اطلاعات را آغاز کردم. تنها ابزارهایی که داشتم و توانستم از آن استفاده کنم، یک قطب نمای منشوری و یک جفت فشارسنج (Aneroid Barometer ) بود.”

    پریس، بیست و نهم ژانویه سال ۱۸۸۴ میلادی سفر خود را از شیراز و با عبور از دروازه اصفهان به سمت پل فسا آغاز می کند.

    وی مهارلو را پشت سر گذاشته به سروستان می رسد.

    پس از آن از فسا عبور کرده و از طریق جاده قدیم داراب(سمت حسن آباد و مادوان) مسیر داراب را در پیش می گیرد.

    نصیرآباد، فدشکو، علی آباد، قیاس آباد، نوبندگان، موردی، مسیرهای بعدی پریس هستند. پریس کمی بعد از روستای «موردی» متوجه بقایای یک کانال آب رسانی می‌شود که گفته شده؛ آب محل «حسن آباد» داراب را تأمین می کند.او در این باره نوشته است:”در امتداد کناره های تنگ، بقایای یک مجرای آب که عموماً از سنگ و ملات ساخته شده بود توجه مرا به خود جلب کرد. این کانال آب در برخی از نقاط از صخره‌ها کنده و از بین رفته است. گفته می شود که در امتداد دو طرف تپه ها به دشت داراب و در کنار هم قرار گرفته است تا آبِ محلِ «حسن آباد» را تأمین کند.

    نمی توانستم بفهمم که در چه زمانی ساخته شده است. نام های ششده، اکبرآباد، قلعه قره بلاغ، تنگ آباد(تنگ بلاغی) و دراکویه در میان مسیرهای عبوری پریس به چشم می خورد. حالا، هفتمین روز از ماه فوریه سال ۱۸۸۴ است.پریس، بعد از عبور از دراکویه زاویه‌ی حرکتش را به سمت جنوب.جنوب.شرق متمایل می کند تا به سمت دشت داراب حرکت کند.

    دراکویه ۱۰۰ درب خانه و ۳۰۰ نفر جمعیت، ۴۰۰ گوسفند، ۵۰ راس الاغ، ۸ گاو بارکش دارد و مالیات آن ۱۵۰۰ کرون است. ۱۵۰۰ من گندم و جو در سال در این روستا کشت می شود.نامِ «قوام الملک» در یادداشت های برداشت شده پریس از مسیر به چشم می خورد.قبل از رسیدن به بالای یک کُتل کوچک، جاده از چند تپه عبور کرده و مسیر بیش از حد سنگی می باشد.۹ دقیقه پیاده روی برای پایین رفتن و ۴ دقیقه برای صعود و بالا رفتن از سمت دیگر گذشت.دره‌ی عمیقی بود با زهکشی که به دشتِ داراب می رسید.سپس جاده به طرف تپه ها در سمت چپ برای نیم مایل امتداد می یافت.پس از آن یک پیچ کوتاه با جهت جنوب-جنوب-شرق( یک چهارم مایل) ما را به دشتِ داراب می برد.بعد از بیست و یک دقیقه پیاده روی راحت، در محلی که تا حدودی سنگلاخی است ما را به دشت نزدیک می کرد.این قسمت از جاده برای وسیله نقلیه چرخدار مشکلاتی را به وجود خواهد آورد.اما با اندکی کار و استفاده از پل سبک و یا تخلیه سنگ‌ها به دره می توان این مشکل را حل نمود.نزدیک به سطح دشت داراب ما از کنار مجراها و کانالهای آب ساخته شده از سنگ و ملات عبور کردیم.گفته می شود که این در ارتباط با آبراهه ای که قبلاً به آن اشاره شد، ساخته شده است.ساعت ده و پنجاه دقیقه از روستای حسن آباد عبور کردیم و در ساعت یازده، نزدیک یک امامزاده کوچک توقف کردیم.

    مسافت پیموده شده نه و نیم مایل است.دشت اینجا از درختان کُنار و همچنین با توده‌هایی از گیاهِ مورد بخوبی پوشیده شده است.

    خاک اینجا به نظر می رسد آبرفتی خوبی باشد که محصولات بسیار غنی می‌دهد.روستاها و باغ های بسیار در همه‌ی مسیر و چادرهای ایلیات.

    دشت به خوبی توسط جریان های متعدد آب، آبیاری شده است.تپه ها در سمت چپ در امتداد مسیر حرکت در واقع خوب است با چشم اندازی از تخته سنگهای ناهموار عمود بر کناره ها.آنها خیلی بیشتر از ویژگی های معمول در ایران را نشان می دهند.به نظر می رسد اکثر آنها آهک خالص هستند.دوازده و دوازده دقیقه این مسیر را ترک می کنیم.در امتداد یک جاده‌ی اندکی سنگی و نزدیک به پایه تپه ها سواری کردیم.یک و بیست و پنج دقیقه بعد از ظهر از« چشمه گلابی» عبور کردیم.یک چشمه ی خوب که از زیر صخره ها بیرون می آید.آب صاف و زلالِ زیبایی بود که به دشت می‌رود و مردابی در اندازه ی کوچک را بوجود آورده است.

    یک و چهل و هفت دقیقه تپه‌ای را پشت سر گذاشتیم که به نظر می رسد از نمک تشکیل شده است.آن، «کوه نمک» نامیده می شود.با رنگ های مختلف، یکجا با نوک های بی نهایت تیز و بی شمارش، ایستاده خارج از پس زمینه‌ای تیره‌رنگ که از تپه‌های پشت سر شکل گرفته و منظره‌ای قابل توجه ساخته است.دو و چهل دقیقه بعد از ظهر روستای بختاجرد را در فاصله نزدیک به یک مایل در دشت پشت سر گذاشتیم.

    سه و بیست دقیقه، قلعه داراب دیده شد، یک باغ در بالای شهر زیر کوه معدن.به زودی پس از آن از بین دو تپه گذشتیم که ما را به شهر می رساند، جائیکه ساعت چهار و سی دقیقه به آن وارد شدیم.

    باغ پر از درخت خرما، پرتقال، لیمو و درختان گل رُز است.با توجه به درجه حرارت ملایم محل، در تمام طول سال روی درختها، لیمو به دست می آید.فراتر از کشور مجدداً از وسایل حمل و نقل چرخدار استفاده می شود.تپه بالای شهر به علت تعداد معادن آن، «کوه معدن» نامیده می شود.گفته می شود که مس، آهن و نقره در اینجا یافت می شود.در حال حاضر هیچکدام کار نمی کنند و سال های زیادی است که معادن فعال نیستند.

    همانطور که مسافر از سمت غرب به دشت داراب سرازیر می شود نمی تواند یک تپه‌ی کوچک را با دو قله ترسیم کند، و در می یابد که یک دیوار بلند آن را احاطه کرده است.این محل به نام «قلعه داراب» شناخته شده است.

    عقیده رایج این است که توسط داراب ساخته شده است، پادشاه ایران که به عنوان داریوش کودمانوس شناخته شده است.همه احتمال است.با این حال نمی توانم این را در جغرافیای ایرانی ردیابی نمایم.

    شهر داراب یا ترجیحاً داراب گرد همانطورکه باید نوشته شود به خوبی ساخته نشده است.خانه ها اغلب از گل و سنگ ساخته شده اند؛ تعداد اندکی کوره آجرپزی دیده می شود.خیابان اصلی طولانی و هموار است، بازار در خور و مناسبی ندارد، اما به علت وجود باغ های متعدد ظاهراً پر رونق به نظر می رسد، به نظر می رسد سطح وسیعی از زمین را پوشش داده است.

    اینجا درخت نخل نشو و نما پیدا می کند، همچنین زردآلو، هلو، آلو، بادام، درختان پسته و روی دامنه‌ی کوه‌ها هم انگور.شهر چنانکه شاید و باید شامل ۱۰۰۰ خانه، با جمعیتی برابر با ۶۰۰۰ نفر است.مالیات ۲۴۰۰۰ تومان، ۴۰۰ الاغ، ۴۰۰۰ گوسفند؛ توشه و تدارکات(اغذیه، علوفه،…) از همه نوع فراوان است.

    پریس، لیستی از روستاهای داراب را نیز بدین شرح ارائه می دهد:برفدا(برفدان)،بیاده، بیزدان، بختاجرد، بهادران، تاج آباد، تیزاب، دبران، دبیران(تکرارشده است)، ده خیر، دولت آباد، دوبان، دنگان، دشت بند، فتح آباد، فیض آباد، غیاثی، حسن آباد، هشیوار، هربدان، جمسی، جونان، جزجان، خسویه، کاظم آباد، کوهجرد، قلعه نو، قلعه معدن، خلیل آباد، کنان، لایزنگان، مبارک آباد، میان شاخ، مادوان، مربویه، میانده، ماریان، نصروان، نقلان، رحیم آباد، رم، سیاهان، سراب، ساچان، شمس آباد، شاهیجان، شهنان، زیراب، زرگران،…

    دهم ماه فوریه سال ۱۸۸۴-حرکت به سمت قلعه داراب.محدوده‌ای مُدَّور و بزرگ که در حدود یک مایل قطر دارد.

    دیوارها، که از قرار معلوم خاکریزهایی ساده ای بودند که دشت را محصور کرده اند. در بخش بیرونی، خندقی با عرض ۴۰ فوت وجود دارد که باید حداقل ۲۰ فوت ارتفاع داشته باشد.

    در داخل و تا حد ممکن در میانه محوطه محصور، دو تپه سنگی وجود دارد؛ بر روی تپه سنگی مرتفع تر و جنوبی تر که ۱۰۰ فوت بالاتر از دشت قرار گرفته است، بقایای برخی از ساختمان ها که سالم مانده اند، وجود دارد.

    این ساختمان به اصطلاح مدرن از سنگ ناصاف و ملات ساخته شده است.در نقطه‌ای که بقایای یک ساختمان آجری وجود دارد، اندازه آجرها جدید می باشد.روبه‌روی این تپه که مسلماً یک دروازه قرار داشته، بقایای یک کانال انتقال آب است.

    دورتر از برخی دیوارها در تکیه‌گاه قوسها بقایای مواد و سبک ساختمانی شبیه به آنچه بر روی تپه قرار دارد هنوز هم باقی است.گرداگرد پایه تپه و همه اطراف قسمت داخلی دیوارها، پشته های بی شماری وجود دارند.

    پس از جستجوی دقیق تر مکان و بررسی کلیه صخره ها، کوچکترین نشانه‌ای از سنگ‌تراشی یا کارِ دستی را نمی توان یافت، سنگها نشانه‌ای از لمس شدن را نشان نمی دهند.همه جای حصار، تکه های متعدد آجر بود.برخی از اندازه هایی که در حال حاضر استفاده می شود به طور قابل توجهی از آنها بزرگتر است. تکه‌ های آجرهای پوشاننده سطح نیز اغلب برداشته شده بودند.

     

    -بازدید از نقش شاپور(نقش داراب)

    پریس در ساعت ده و سی دقیقه صبح روز یازدهم فوریه سال ۱۸۸۴ ، داراب گرد را برای دیدن نقش داراب(نقش شاپور) ترک می کند. وی می نویسد:”برای دیدن آنچه که به عنوان نقش داراب شناخته می شود، گرد تپه‌ها به سمت جنوب رفتیم. پس از یک ساعت و ربع سواری گرد پایه‌ی تپه ها، ما به محل رسیدیم. در بخشی از تپه ها، در بالای یک برکه‌ی آب زلال بسیار خوب، یک قطعه سنگ که طول آن حدود ۱۲ تا ۱۴ فوت و ۹ فوت ارتفاع دارد، چهارگوش شده است.

    روی این، یک نقش برجسته‌ی خوب تراشیده شده است.

    در مرکز تصویر، به اندازه طبیعی، یک اسب قدری کوچک قرار دارد.  آن(شخص مرکز تصویر)، کلاه کروی بزرگ و دسته ای از موهای فرفری دارد که در بسیاری از نقاط مختلف دیگر در نقش برجسته شاپور، نقش رستم، نقش رجب و سکه های مختلف پادشاهان ساسانی ما با آن آشنایی داریم. صورتِ شخص به سمت راست است، دست چپ آن جلو برده شده و به آرامی روی سر مردی قرار دارد، دست راست آن جلو برده شده و ظاهرا نوعی چوب کوتاه را نگهداشته است.یک گردن بند مروارید در اطراف گردن است، و ردایی که در پشت سر هم جریان دارد با یک جفت گیره بسته شده است.شلوار نیز بسیار انباشته است و ]تا پایین پاها[ادامه می یابد.اسب به میزان قابل توجهی تجهیز شده است، زیور آلات موی اسب بزرگ به پارچه زین متصل شده که بطور خاصی به چشم می آید.. تا آنجا که به اسب و سوار مربوط می شود، شباهت‌های این نقش برجسته خیلی نزدیک به آنی است که در نقش رجب است. در مقابل، نزدیک سرِ اسب، پیکر یک مرد در لباس رومی، با یک شمشیر رومی است؛ او دستهایش را به طرز محکمی نگه داشته است.بعد از این پیکر، ظاهراً یک زن است!، آن کمی به سمت چپ سر اسب است.در کنار این، پیکری از یک مرد آمده که سرش به سمت چپ به همان حالت باقی مانده است.او با حالت خواهش به پیکر اصلی نگاه می کند و دست راستش را به سوی آسمان نگه داشته است.

    صورت، تراشیده شده، به جز حاشیه دور گونه ها و زیر چانه، موهای سر، بریده شده(کوتاه شده)، پشت سر او در بالای نقش، بیست و سه سَر]۲۴ نفر[ هستند.برخی با قسمتی از کتف و سینه‌ی قابل روئیت، که تا حدودی شلوغ هستند.پارچه روی شانه هایش چیزی شبیه به لباس یک راهب است، به خصوص در مورد اولین شخص از این پیکره ها.پشت سر اسب سوار، گروهی از سربازان هستند که در چهار ردیفِ سه تایی، که سمت چپ بالای نقش را پر کرده اند.]۴ ردیف ۴ تایی [.همه آنها کلاه گرد بلند، سبیل های آویخته و ریش فرفری بلند دارند و دستان خود را یک راست روی دسته شمشیر قرار داده اند.لباسشان تقریباً به زانو نزدیک شده و شلوارها تا حدی پُر هستند، دور قوزک پایشان تسمه ای بسته شده است.زیر پای اسب یک مَرد مُرده است.در گوشه پایین سمت راست تصویر یک اسب است؛ کوچکتر از آنچه که شکل اصلی آن است.آن یک دهنه دارد، بین پاهایش یک دایره پرده‌دار وجود دارد که احتمالاً به معنای نمایش چرخ ارابه است.  ]توضیح مهم: این عقیده تا سال ها پیش وجود داشت که این اسب کوچک به دلیل کمبود فضا در نقش‌های برجسته از اندازه اصلی خود کوچکتر ترسیم شده است در حالیکه این موضوع صحیح نمی باشد.این اسب کوچک که در سمت راست نقش برجسته شاپور ساسانی داراب قرار دارد و مشابه آن در تخت جمشید نیز دیده شده است، اسبی معروف به «اسبچه خزر» است که مطابق تحقیقات «لوئز فیروز، بانوی اسب ایران»، دارای پیشینه‌ای نزدیک به پنج هزار سال می باشد و اندازه‌ی آن از اندازه‌ی اسب‌های معمولی بسیار کوچکتر است.این اسبِ کاسپین، اصیل ترین نژاد اسب ایرانی و پدر نژادهای اسب دنیا خوانده شده است.نژاد این اسب به کشورهای انگلستان و آمریکا نیز منتقل شده است.طی سال های اخیر، تحقیقات فراوانی در مورد آنها انجام شده و در کشورهای اروپایی با قیمت‌های بسیار هنگفتی خرید و فروش می شوند.چون نخستین بار بانو لوئیز فیروز نمونه ای از این اسب را در کنار دریای خزر یافت، این اسب به «اسبچه‌ی خزر» یا «اسبچه‌ی کاسپین» معروف شد.نقش شاپور داراب در این خصوص بسیار مورد توجه محققان می باشد.[

    تمام نقش برجسته خوب تراشیده شده و در شرایط نگهداری خیلی خوب است.همه چهره‌ها به استثنای چهره‌ی مرکزی از دستکاری…در امان مانده اند..

    حدود یک ساعت سواری، بیشتر در امتداد همان تپه‌ها، با داشتن بسیاری از چشمه‌های زیبا، ما را به مکان شناخته شده‌ای تحت عنوان کاروانسرا آورده است.

    ]پریس به آتشکده آذرخش یا به شکلی مناسب تر به معبد مهرپرستان آریایی داراب آمده که در زمان حضورش به کاروانسرا معروف بوده است.دلیل اینگونه نامگذاری ها به سالهای نخستین حضور مسلمانان عرب در ایران باز می گردد .معمولاً جهادگران مسلمان در اینگونه مکان ها پنهان می شدند و فعالیتهای مذهبی و البته نظامی خود را آنجا انجام می دادند.این مکانها که به رُباط معروف شدند به مرور زمان نام مسجد گرفته و بدین صورت اصطلاح رباط و مسجد به هم پیوسته شدند. هرچند که در دوران ظهور اتابکان فارس این محل با اضافه شدن یک محراب، مسجد خوانده شده است. پریس، بواسطه قرار گرفتن آتشکده در درون تپه ای که در یک دره ی کوچک واقع شده و به نسبت دیگر صخره ها کمی پیشروی داشته آنرا همچون یک خلیج تصور می کند.[

    پریس می نویسد:” در قسمتی تا حدی بزرگ از تپه ها، محلی از سنگ طبیعی برش داده شده است؛سنگی که از آن برای ساخت بخش هایی از این مکان و برای بخشی از سقف استفاده شده است.من شبیه به این ساختمان را تا به حال در ایران ندیده ام. این مکان ممکن است به عنوان یک مسجد، یک خانه، یا کاروانسرا استفاده شده باشد.

    این به شکل چلیپاست. درگاه، نزدیک به سمت جنوب است، تقاطع های صلیبی تقریباً با چهار جهت اصلی مطابق هستند.طول بیست و شش یارد و پهنا بیست و سه یارد است ، عرض از مرکز درگاه پنج و نیم یارد، عرض از صلیب راهرو چهار یارد ، بنابراین در مرکز اینجا یک فضای پنج و نیم یاردی در چهار یاردی است.این فضا به ارتفاع ۲۲ تا ۲۵ فوت بالا می رود.

    این موضوع آشکار نیست اما در اصل توسط یک سنگ بزرگ بسته شده است.

    از حدود ۹ فوت بالاتر از پایه آرکها(قوسها/طاقها) به سمت بالا تا دهانه که به حدود ۶ فوت می رسد، انتهای آن مربع شکل است.

    در هر طرف از دو راهرو، دو قوس کوچک وجود دارد که به یک گالری کوچک به ارتفاع تقریبی ۴ فوت می رسد که به همه جا رفته بجز در پایان راهرویی که رو به شرق است.جایی که وجود دارد در ابتدا به نظر می رسد یک آتشگاه کهن انگلیسی است اما هیچ راه خروجی برای دود نیست و نشان نمی دهد که تا به حال برای آتش استفاده می شده است.

    در نزدیکی بالای آن یک سنگ حکاکی شده است.سنگ، نسبت به ساختمان] جنس مواد تشکیل دهنده بَنای سنگی[، سفید تر و نرمتر است.

    یک حکاکی با حدود ۱۰ اینچ عرض هست که شامل نوشته ای در نقش شخصیتها است.در نیمه ی بالای سمت راست، حکاکی به طور کامل از بین رفته، اما باقیمانده کلمات مثل محمد، حسن، فاطمه و امیرالمومنین قابل تشخیص بود.

    بر روی قسمتی از داخل حاشیه ی کتیبه شبیه به همان حکاکی هم آنجا بود اما این بکلی غیرقابل تشخیص بود. بالای درب وردی اصلی و در هر دو طرف آن نیز یک کتیبه با همان خصوصیت وجود دارد اما از این، تنها کلمه محمد را می توان خواند.سنگی از صخره که بر آن حکاکی شده است یک سنگ تیره و ظاهراً بسیار سخت است.

    در حدود دوازده قدم از ورودی ساختمان، یک گذر طاق دار کوچک است که به یک اتاق قوس دار با حدود ۱۵ فوت طول و عرض ۱۰ فوت می‌رسد.این]اتاقک[، بسیار منظم از صخره بریده شده است.تمام سنگ ساختمان اصلی تمیز و صاف برش خورده است.در پای یکی از قوس ها تلاش های اندکی برای انجام تزئینات وجود دارد.هیچ کجای دیگری نتوانستم نوشته هایی از هر نوع دیگر غیر از آن که در بالا اشاره شد، پیدا کنم.

    حدود ۲۰۰ یارد دورتر، در دومین بخش برآمده از تپه ها، و تا حدودی در پشت کاروانسرا، یک دهلیز سنگی از صخره بریده شده است یا ممکن است یک غار طبیعی باشد.این به عنوان آسیاب استفاده می شده است.

    یک جریان آب از بالای تپه به سرعت به دو مخزن بزرگ که ۲۰ فوت عمق با  قطر ۸ فرود می آید.

    آب مازاد هدایت میشده توسط یک مسیر ساخته شده در امتداد دامنه تپه آن حدود ۲ مایل گرداگرد تپه پیچیده و ما آگاه می شویم که در اصل آن به «دِه خیر» می رفته که هفت مایل دورتر است.(ده خیر:جنت شهر فعلی)

    بالای ورودی این غار یک کتیبه بود. به همان اندازه که در بالای کلیسا بود.] به نظر می رسد پریس نخستین کسی باشد که از واژه کلیسا برای این بنا استفاده نموده و مطالعات جدید انجام شده آنرا مردود اعلام می نماید. برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب مسجدسنگی و آسیاب سنگی، آقای دکتر حسنی مراجعه شود[.اما فقط یک یا دو جمله در اینجا و آنجا می تواند ساخته شود.نما و مجموعه چهارگوش اشاره به دستی دیگر غیر از عرب و فارس دارد.

    -کتیبه مورد نظر مطابق گزارش آقای دکتر حسنی، درون سی و چهار عدد شش ضلعی و در سه ردیف نوشته شده است….

    متن کتیبه آسیاب سنگی داراب :

    بسم الله الرحمن الرحیم

    آسیابی ز قدیم الایام

    بود باقی ز سلاطین همام

    مانده این سخت اساس از داراب

    که در او خیره بماندی اوهام

    این شنیدم که اتابک بن سعد

    کرد تعمیر و نکردش اتمام

    باز دور فلکش جور نمود

    که از او هیچ نماندی جز نام

    تا که در دولت سلطان عجم

    ناصرالدین شه افلاک خیام

    ساخت بهتر ز نخستین بارش

    بن قوام ابن قوام بن قوام

    ساکن قبله-ای-هستم کز لطف

    در گهش اهل صفا راست مقام

    داور فارس امیر تومان

    ملجاء پیر و جوان، غوث انام

    چاه زد راه برید آب آورد

    کوه را کند ز جا چون گل خام

    آب رفته چو روان گشت به جوی

    یافت کار از مدد بخت انجام

    بهر تاریخ چنین گفت….

    آسیابی فلکش گشته بکام

    «کتبه عبدالله بن زین العابدین بن محمد رفیع الموسوی ۱۳۱۰»

    پریس ادامه می دهد: من هیچ فرصتی برای مشاوره و یا هر کتابی در مورد این بخش از کشور نداشته ام.من نمی دانم که آیا نقش برجسته یا ساختمان نیز توصیف شده اند.

    در دامنه‌ی تپه ها و برای دو یا سه میل در دشت، پشته های کوچک و آثار زیستگاه وجود دارد که اشاره به این واقعیت است که اینجا یک شهر بزرگ وجود داشته است.جستجوی دقیق در میان تپه ها برای آشکار شدن هر کتیبه ای که مطلب را روشن می کند با شکست روبه رو شد.«ده خیر» محل دولتمندی است با باغ های زیاد و همچنین برخی از نشانه ها در مورد اینکه سابقاً شهر بزرگی بوده است. چندین بقایای جریان آب که در بالا به آن اشاره شد در دشت عبور کرده اند. این روستا شامل ۲۰۰ خانه و ۵۰۰ نفر سکنه است.فاصله طی شده ۱۰ مایل است.

    دوازدهم ماه فوریه سال ۱۸۸۴ میلادی-ترک محل در ساعت هفت و پنجاه و سه دقیقه صبح- برای حدود هفت مایل جاده از میان سطح دشت پیموده شد. هنگامیکه حدود یک چهارم مایل در سمت چپ روستای «فتح آباد» پیموده شد، تقریباً بلافاصله پس از وارد شدن بین تعدادی تپه‌ی کوتاه، خارج از پشته های کوچک بی شمار، متوجه شواهدی از ساختمان های پیشین شدم.بلاواسطه در قسمت ورودی به تپه ها، خرابه‌های یک آسیاب بزرگ وجود داشت. بعد از طی کردن یک مایل یا بستری خیلی خشک از مسیل یک رودخانه، دوباره به دشت آمدیم. در اینجا تپه های جنوبی شروع به همگرایی نمودند و دشت، که قبلاً باز بود، به شدت محدود شد. پس از هفت مایل رفتن از تپه های کوچک به سمت بالا، و پایین رفتن آسان از یک سطح شیبدار میان دو تا از آنها، مسیر به یک دره باریک رسید با یک روستای کوچک در مرکز آن که «چهاردانگ» نامیده می شد. اینجا را در سمت چپ  ترک می کنیم و گودی را برای یک مایل که بیش از چند تپه کوچک است، دنبال می کنیم. بعد از راه پیمایی برای ساعتی دیگر به روستای رستاق رسیدم.مسافت پیموده شده بیست و هشت مایل است.

    روستا در محلی زیبا واقع شده است. تپه های شمالی بلند و برجسته هستند.تپه های جنوبی ضمن اینکه کم ارتفاع تر و دارای شکستگی زیادی شده اند، برخی مقدار قابل توجهی از درخت و بوته های کوتاه، پرتگاهی تند، و قله هایی تیز و خشن دارند.انبوهی از موردهای سبز دره با درختان متعدد کُنارِ مجزا به تصویر کمک کرده بودند، ضمن اینکه مقدار خوبی زراعت با جریان آب آشامیدنی زلال که از مرکزش عبور می کند، آن را کامل کرده بود.نه محلی بود که جاده برای گاری غیرقابل عبور باشد و نه در آنجا مشکلی در این باره وجود داشت.روستا شامل ۱۰۰ خانه و ۳۰۰ نفر سکنه بود.

    در مسیر فُرگ:

    سیزدهم ماه فوریه سال ۱۸۸۴ میلادی. از رستاق به فرگ دو راه وجود دارد، یکی گردنه‌ای که به من گفته شده بود چهار فرسنگ است و یکی توسط تنگه ای که پنج فرسنگ بود.به من گفته شد که راه دومی راحت تر است اما پر از پیچ بود.من از جاده کوتاه تر سفر کردم.رستاق را در ساعت هشت و هفت دقیقه صبح ترک کردم.برای پنج مایل ابتدایی مسیر جاده در سطح دره بود و به تدریج بسیار محدود می شد.در ساعت دَه یا پس از طیِ شش مایل به تدریج  صعود(بالا رفتن از مسیر) در یک جاده بسیار سنگی آغاز شد.و در ساعت ده و سی دقیقه به بالای گردنه رسیدم، گردنه ای به نام  «گردنه‌ی بِزِن فُرگ». (در متن اصلی called the Gardeneh Bezan-i-Forg)

    صعود بسیار تدریجی است. جاده، سنگی و بد است. در نزدیک بالای گردنه من در زمین خمره هایی دیدم که برای جمع آوری آب بود، شبیه به آنچه که شاردن در بین راه لار و بندرعباس دیده بود.اولین چیزهایی بودند که تا به حال من به آنها برخورد کردم.حدود صد یارد دورتر، مخزن کوچکی بود.اینجا صبحانه صرف شد.مخزن در وضعیت بدی بود و خمره ها شکسته بودند و هیچکس به نظر نمی رسید توجهی به آنها داشته باشد.(منظور مرمت دوباره است).خمره ها باید مدت زیادی در این مکان بوده باشند، زیرا به نظر می رسید بسیار قدیمی هستند.راهنما گفت که آنها به تازگی کشف شده اند.

    در ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه دوباره به راه افتادم.جاده به سمت پایین تپه، طولانی اما نه خیلی شیبدار، و تا حدودی سنگی است.در ساعت یک و نیم بعدازظهر به دشت رسیده و یک ساعت سواری راحت ما را به فرگ برد.روستای فرگ به شکل مربع(چهارگوش) است که توسط دیوار گلی با برج های جانبی، دروازه، همچنین با برج های جانبی در نماهای شرقی و غربی احاطه شده است.همه خانه ها از گل و خشت ساخته شده است.محل در شرایط خوبی است.مردم، بسیار اجتماعی و آماده به خدمت]مهمان نواز[ بودند.آب فراوان است و چند جریان کوچک اما خوب از معابر شهر عبور می کند.توشه(اغذیه، علوفه،…..) نیز در فراوانی و ارزانی بود.مسیر طی شده چهارده مایل.فرگ، ۱۰۰ خانه، ۵۰۰ نفر سکنه، ۴۰ گاو بارکش(مخصوص کشیدن گاری) و ۳۰۰ گاو شیری دارد، بدون الاغ و قاطر.

    در گفتگو با نائب حکومت که مرد قدرتمندی است (او سالانه بیش از یک میلیون کرون مالیات به دولت می پردازد)، برایش نام‌هایی را بر روی نقشه در فاصله بین اینجا و لار بازخوانی کردم.او یکی از آنها را تشخیص نداد و مراحل زیر را به عنوان ایستگاههای صحیح بین دو مکان به من داد :

    چاه نهر………….۴ فرسخ-فدونی(فدامی)……………..۳ فرسخ-برکم…………….۵ فرسخ-شاه غیب………….۳ فرسخ-چاهو…………..۲ فرسخ-لار………………۲ فرسخ.

    شانزدهم فوریه سال ۱۸۸۴-ترک محل در ساعت هفت و نیم صبح-پس از طی کردن سه مایل به سمت یک تپه در سمت راست آمدم که در آن بقایای قلعه ویران شده ای و در پای آن چند برآمدگی و نشانه های دیگر یک شهر بود.این مکان به عنوان «قلعه بهمن» شناخته شده است.

    ارتفاع تپه حدود ۱۸۰ فوت است و همراه با ویرانه های اطراف دامنه اش، مقدار زیادی از زمین را پوشانده است.در سرتاسر تپه ای که در شرق واقع شده، ویرانه های برج ها و دیوارها از سنگ های درشت خردنشده و آهک ساخته شده اند.

    سمت چپ آن کاملا پرتگاه است و تنها توسط یک دیوار محافظت می شود، که دنبال کننده خط یال دیوارهای جانبی است. این دیوار در انتهای سمت جنوبی اش توسط برج بزرگی پایان یافته است.درست در زیر آن شکافی بزرگ و عمیق است. این به احتمال زیاد یک چشمه بوده است.در نزدیکی آن یک حفره در سنگ و دامنه کوه هست، ساختمانی از سنگ و ملات، جائیکه، ۱۸ در ۷ یارد بود. این یک مخزن بزرگ بود.در مقابل این، دوباره یک تپه کوچک مخروطی است، که بر روی آن یک خانه کوچک با چهار اتاق بود ؛ نمای یکی که از شرق دیده می شود ۲۱ فوت طول و ۱۰ فوت عرض و سه نمای آن حدود ۱۰ فوت مربع است.

    در اطراف پای تپه، بقایای یک دیوار از سنگ و ملات است، شبیه به آن یکی در بالا؛ دورتر از این دیوار دوباره، اما از همان نقطه در انتهای شمالی تپه، دیواری است که کل پایه آن تپه را در فاصله ۴۰۰ یارد دربرگرفته است. دیوار مذکور در سنگری بر روی یک مهمیز در انتهای قسمت جنوبی دوباره به استحکامات دفاعی تپه می پیوندد.

    در این فضای احاطه شده، تپه های فراوانی با اندازه های مختلف هستند، و تپه‌ی بزرگتر ظاهرا خودش دیواری برای حفاظتش داشته است.در بالای تپه در جنوبی ترین نقطه، یک سکو با یک چاه آن سو تر است که به خوبی فراتر از آن، در خارج از دیوار قرار دارد. به غیر دیوار نزدیک به این یک مخزن کوچک است، با باقی مانده از یک اتاق کوچک هنوز ایستاده است.]در همان وضع است[  محلی در دامنه ی تپه که به نظر می رسد در احاطه یک دیوار بوده، در حال حاضر به عنوان حمام شناخته شده است.

    بقایای ستون های گچ و آجر هنوز هم وجود دارد؛ آن در ارتفاع کم ساخته شده است، و دیوار اطراف آن از سنگ ساخته شده است.به احتمال زیاد این ساختمان اصلی در محل بوده، همانطور که بلافاصله در مقابل آن یک مخزن وجود دارد آنسوتر از دروازه در دیوار بیرونی.این دیوار بیرونی نیز از سنگ و ملات-ساروج- ساخته شده بود.

    دروازه، یا برج و بارویی پیشرفته برای حفاظتش داشته است، یا خاکریزهای اطراف آن، بقایای کار محاصره کنندگان است.به فاصله کمی در دشت، حدود ۵۰۰ یارد از دروازه، سه شمع مدور از سنگ های سفید بزرگ وجود دارد؛ و در مرکز هر دایره سوراخ مدور کوچکی است.عقیده رایج حکایت از آن دارد که محاصره کنندگان، نقبشان را از این نقطه آغاز کرده اند و به همین ترتیب مسیر خود را در داخل حصار و استحکامات درونی ادامه داده اند.در نزدیک تپه و در حرکت از مهمیز به سمت راست، بقایای یک آب راه وجود دارد، کاملا نزدیک به این یکی، آب راه دوم با آب درونش در شرایط بهتری است.این مسیر با  استفاده از یک سری گذرگاه قوس دار از محدوه ای صاف که به خوبی ساخته شده، عبور می کند. این همان کاری است که من در کشورم دیده‌ام.تصور می کنم که دژ و بقایا متعلق به دوران ساسانی است.

    پریس پس از بررسی قلعه بهمن در ساعت ده و چهل و پنج دقیقه از طریق دشت پیش رو و عبور از تپه های مختلف به تاشکات(طاشکوئیه) می رود و مسیر خود را تا رسیدن به مقصد ادامه می دهد.هر چند که در این مسیر چندین بار از راه اصلی فرگ-طارم-بندرعباس نیز خارج می شود.

    (نگاهی به سفرنامه جی.آر.پریس ، ۱۸۸۴م از ژورنال انجمن سلطنتی بریتانیا)
    ترجمه و برداشتی آزاد از: جلیل سلمان‌دارابی
    تابستان  ۱۳۹۶

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    ثبت دیدگاه

    دیدگاهها بسته است.