سه شنبه, ۲۹ اسفند , ۱۴۰۲ 10 رمضان 1445 Tuesday, 19 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1985 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 1577×
  • اوقات شرعی

  • طنز؛ ضیافت شام برای خبرنگاران

    شناسه : 4190 ۰۲ شهریور ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۹ 1011 بازدید ارسال توسط :

    داشتم می گفتم: عصر داراب نیوز؛ رسول امیری- نمیدونم دیشب بود یا پریشب؟ شایدم پس پریشب بود! حالاچه فرقی می کنه؟ یکی ازهمین شبا توی مهمانسرای جهانگردی داراب با جمع خبرنگارا به صرف شام و لوح تقدیر دعوت بودیم. ساعت ۸ و نیم قرارداشتیم و طبق رسم و رسوم ازساعت  ۹به بعد، اندک اندک جمع […]

    طنز؛ ضیافت شام برای خبرنگاران
    پ
    پ

    داشتم می گفتم

    عصر داراب نیوز؛ رسول امیری- نمیدونم دیشب بود یا پریشب؟ شایدم پس پریشب بود! حالاچه فرقی می کنه؟ یکی ازهمین شبا توی مهمانسرای جهانگردی داراب با جمع خبرنگارا به صرف شام و لوح تقدیر دعوت بودیم. ساعت ۸ و نیم قرارداشتیم و طبق رسم و رسوم ازساعت  ۹به بعد، اندک اندک جمع مستان رسیدند. ازاصلاح طلب گرفته تا اصول گرا و محافظه کار و افراطی و کندرو  و میانه رو  باماشینای ایران خودرو جمع شدند گرد میز و خیلی محترمانه پچ پچ های سیاسی وجناحی وفرهنگی ودرد و دل های رسانه ای و..

    رئیس و رؤسا جمع شده بودن یه شقه ی سالن و خبرنگارا هم شقه ی دیگه

    بنده خدا مدیرارشاد هم می گشت و دست و لبخندی به همه گروه ها هدیه می کرد، مبادا تاری از خاطر مبارک کسی بلرزد.

    خلاصه اینو بگم:

    پیرشدیم وآرزو بردیم یه مراسمی شرکت کنیم که این قوم وخویشای چپ و راست ازفرهنگی گرفته تا سیاسی و اداری ،یه بار دورهم جمع بشن و…دیگه خودتون بهتر میدونید.

    فقط حال می کنم وقتی پشت سر، سایه ی همو باتیر می زنن وتوی مراسما عاشقانه همدیگه رو بغل می کنن و صدای ماچ کردنشون چه قدهم ریتم رمانتیک داره.

    به هرحال اون شب حسمون گل کرد  و با تعدادی همکارای رسانه ای با طرح تک مصراع مشهور”هرچه می خواهد دل تنگت بگو”گزارشمون را شروع کردیم.

    دشت اولمون اصغر هادی بود.

    خارج ازسالن توی تاریکی محوطه با گوشیش ور می رفت، توی دلم گفتم الهی به امید تو.

    اصغرآقو هرچه می خواهد دل تنگت بگو؟

    اصغرهادی

    ما شقایق های باران خورده ایم

    سیلی ناحق فراوان خورده ایم

    ساقه ی احساسمان خشکیده است

    زخمها ازدوست ودشمن خورده ایم.

    منم همراش زمزمه کردم:

    دلم مثل دلت خونه شقایق

    وتا الی اخر…

    علی زارعی: (خیلی جدی که اصلنم بهش نمی یومد)

    گفت:حوزه ی کار رسانه وخبر خیلی سخته.متاسفانه بااین شرایطی که پیش اومده به نظرنمی رسه خبرنگارا بتونن در حد وسع و توانشون کارکنن، بعضیا برا خبرنگارا ارزش چندانی قایل نمیشن.

    (از اون شب تاحالاهرچه فکرش میکنم این بعضیا کی هستن که اینجوری رفیق مارا ناراحت کردن هیچکه به ذهنم خطور نمی کنه آخه تاحالاهرچه یاد می دیم همه دور خبرنگارا می گردن فکرکنم منظور علی آقا ازبعضیا، بعضی ها بود ….

     

    مجتبی صالحی

    چرا قاب لوح تقدیر مسوولین ازقاب خبرنگارا بزرگتره؟؟

    یه لحظه نگاه تودستم کردم متوجه شدم که ای داد بیداد راس میگه، تازه مال اونا رنگش هم روشن تره،

    داد زدم آقا این چه وضعشه؟ چراقاب مسولین بزرگتره؟ این بی عدالتیه، ولی هیچکه متوجه نشد، آخه من تو دلم داد زدم و کسی نشنفت…اینم عادت بعضی ازماخبرنگاراست.

     

    شیرین هاشم پور

    بعضی از رسانه ها خبرای مارا “دست پلکو “می کنن.

    (دست پلکودرفرهنگ عامیانه دارابی یعنی دست آوردن توی چیزی وتغییر شکل دادن). منظورشیرین خانم این بود که آقایون؛ وقتی خبر می فرستیم برا سایت و نشریه تون این همه سوک و دوکش نکنین(یعنی خبررا به میل دلتون تغییرش ندید)

    خب راس میگه دیگه …

     

    فریده زنگی نژاد (دهیاروخبرنگار)

    پول دهیاری ما چرا به حساب نمی ریزن؟؟؟ چندماهه فقط وعده میدن…کلی بدهکاریم

    گفتم نگران نباش طلب تب می کنه ولی نمیمیره …البته توی چارت اداری گاهی بی بر و برگرد می میره…

     

    جناب ستوده

    خبرنگاری کارسخت وطاقت فرساییه .خبرنگار باید عاشق باشه…

     

    به هرحال همه جاخیر مادی جناب ستوده به دیگران می رسید وبه ماهم خیرمعنوی وعشقی رسید.

    باخودم زمزمه کردم:

    ازعشق که میگی دیوونه م میکنی…بسوی زندگی روونه م می کنی…

    حرفای قشنگ می زنی …به دلم داری چنگ می زنی…

     

    محمودعطایی

    پشت و روی تقدیر نامه های خالیه انگارچیزی بهش نچسبیده…

    گفتم بروخونه اینجین(موتور) قاب و تقدیر نامه پیاده کن، خدا بزرگه،  شاید چیزی پیدا شد. کلامحمود آقا ما را به شکل آگهی تبلیغاتی می دید..

    دمش گرم.

     

    بهرام جعفریان پور

    خیلی دلمون پره… اگه بخوام حرف بزنم یک ساعت بیشتر وقت می خواد…

    جمله سنگین و طاقت فرسایی گفت … شک ندارم تو دلش سد رودبارهم موج میزد

     

    دکترمهرابی

    حرفای ناگفته زیاده که نمیشه زد…

    فقط موندم چرا بعدش بلند خندید…خدایا خودت به داد خبرنگارا برس

     

    مهران توکلی

    جیگرمون خون کردن..

    گفتم:الهی …چرا مهران جان….خدانکنه عزیزم…جیگردشمنت خون بشه ..بیاتوبغل عمو..

     

    آقای خوشبخت

    من هیچی نمی خوام بگم

    گفتم:منم همینو می نویسم

     

    خانم حقیقت

    خبرنگار انسان آزاده ای است که قلمش برای نام و نان نمی نویسد

    والبته پدر بزرگوار ایشون شهبازحقیقت به گونه ی دیگری از دل تنگش گفت:

    دلم خوش است که نامم خبر نگار بود

    دلم خوش به چند لوح تقدیر وسپاس بود

    هرچند شهباز بداهه سرود ولی قافیه هاش روانیم کرد

     

    جناب بهره مند

    درکنار دوستان شبی زیبا بود ولی همه ی خبرنگارا هم خبر نگار نبودن..

    این تیکه را باب دل اصغر هادی گفت وخوب هم گفت.

     

    ابوالحسن صادقیان

    همه دوستان را دیدیم و شاد شدیم.

    اینم حرف دلی بود.

     

    حسین مقدس

    ماخیلی مخلصیم..

    گفتم:ممنون، هرچه می خواهد دل تنگت بگو…می خوام خاطره ی طنزی بنویسم

    گفت :کارخوبی می کنی ما هم شریک طنز شمائیم ولی من دلم گشاده…

    قانع شدم و رفتم  نفر بعدی..

     

    جناب باقرسیستانی

    (بعدازکمی سکوت) گفت:

    دلم تنگ نی…

    فقط همین گفت ورفت .

     

    بابک اسفندیاری

    من که خیلی حرف زدم

    دیگه نگم بهتره

    راس می گفت بنده خدا مجری بود ولی متن تقدیرنامه ها خیلی ادبیاتش بابکی بود.

     

    جناب حامدی(خیلی مظلومانه)

    کسی از ما روزنامه نمی خره؛ همش شده فضای مجازی….

    فورا یادم به خنده های مجازی افتاد: خخخخ

     

    خلاصه رفتیم سراغ یکی ازخبرنگارا که دوست دوره ی دبیرستان بود. اسمش سرزبونمه ولی لامصب یادم نمیاد دقیق کنار مجتبی صالحی بود. مجال گفتگو بهم نداد و گفت:

    رسول جان فکر ده پانزده کیلو خرمای شیره زده ی فورگ برامون باش…حتمن شیره زده باشه هاااا، قیمتش هم هرچه باشه رو چشام.

    باخودم گفتم:ای بخُشکی شانس! چه وقت مصاحبه بود…بد شانسی مجتبی هم شنید با این حساب ضرر۳۰ کیلو خرما و نخل نداشته حاصل این مصاحبه  شد .حقم بود. باید مثل بقیه شامم می خوردم  و فلنگ رو می بستم.

     

    مصاحبه ها که تموم شد حس کردم جای یه نفر خالیه، اول خیلی کنجکاو شدم، عقلم بجایی قد نداد، از بغل دستی پرسیدم، یه نفر نیست! گفت خوب دور و برت نگاه کن، نگاه که کردم یاد  کاظم حقیقی افتادم، دیدم نیست، علی زارعی بهش زنگ زد، محکم گفت نمی یام، تا تکلیف آگهی های هفته دولت معلوم نشه نمیام، التماس نکن، علی زارعی هم هنگ کرد و دیگه چزی نگفت و .

     

    رسول امیری

     

    ثبت دیدگاه

    13 دیدگاه برای “طنز؛ ضیافت شام برای خبرنگاران”
    1. جالب بود اولین باربود که خبرنگاران هم سوژه شدند افرین به سایت عصر وفضای باز وانتقاد پذیر خبرنگاران .فکرکنم فضایی صمیمی درجلسه تون بوده

    2. چه قد خبرنگار داریممممممممم

    3. کاش واقعن بحث چپ وراست تو.داراب کم رنگ می,شد

    4. فکر خرما برا ماهم باشید…

    5. درود به همه خبرنگارانی که بدون چشمداشت قدم در راه خدمت برمی دارند وجز آنچه هست نمی نویسند.

    6. جاي خبرنگاران جنت شهري خالي مي باشد . انگار مسئولين دارابي با جنت شهري مشكل دارند.

      • سلام جناب احمد آقا؛ بنظر نمی رسد کسی با جنت شهر مشکل داشته باشد در خود جنت شهر کسی مایل نیست تا بعنوان خبرنگار با رسانه ها همکاری کند، اگر شما از میان جوانان و نوجوانان خوش ذوق کسی را سراغ دارید معرفی بفرمائید ما در خدمتشان هستیم.

    7. درود به دوست عریز جنت شهر…

      ماشالاجنت شهر باید خودش کلی دفتر ودستک رسانه داشته باشه
      ارطرفی خبرنگاری شغل وحرفه ی درآمد ی نیست شوق وعلاقه می خواهد وحس خذمت ….این گوی واین میدان
      بخش فورگ نزدیک به ده سال است که رسانه ای شده وحدود چهارپنج خبرنگار دایم وپاره وقت دارد فقط علاقه مند هستند وتاکنون.سه بار در فورگ ازخبرنکارانشان تجیلیل شده …چه خوب بود که رستاق وفسارود وهشیوار هم مثل فورگ فعال بودند

    8. بچه های فورگ.حتا ازشهرستان زرین دشت که چند شهر هم دارد در زمینه رسانه وکارهای فرهنگی فعال تر هستند ..وتاکنون خوب متطقه خودرا معرفی کرده اند…فعال بودن ربطی به خواست ومیل مسولین
      ندارد.خوش از چاهی که ازخود آورد آب…

    9. سلام .من از تهران سایت شما رو دنبال می کنم.سایتتون خیلی فعاله.از همین جا خداقوت میگم به مسئول ساسیت .ان شاالله که درادامه روند کاریتون موفق وپیروز باشی

      • سلام آقا امیر، لطف دارید، ان شاا… این سایت بتونه توقعات شما و سایر همشهریان را برآورده کنه، منتظر نظرات خوب و سازنده حضرتعالی برای بهبود کیفیت کار رسانه ای این سایت هستیم.

    10. جناب احمد اقای عزیز واقعیت را باید پذیرفت چرا نبایدخبر را به سایت های داراب ارسال کرد واقعیت اینه داراب مرکز شهرستان هست لااقل برای معرفی سایت جنت شهر از سایت های داراب استفاده کنید چون باز دید کننده بیشتر داره …پس نتیجه می گیریم که کسی باخبرنگار جنت شهر مشکلی ندارد احتمالا میل به همکاری نیست .ما الان از زبان شما شنیدیم که جنت شهر سایت داردپس وارد گود شوید تا از وجود شماهم استفاده شود